پیشینه قاسم سلیمانی
نام قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی در ضمیمه ب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان دیده میشود. این قطعنامه همان قطعنامه رسمیت بخشنده به برجام است که در ضمیمه دوی آن نام قاسم سلیمانی به عنوان شخصی که با محدودیت سفر به خارج از ایران است وجود دارد. در گزارشات مکرر اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل از جمله فرانسه و آمریکا، خروج قاسم سلیمانی از مرزهای ایران به عنوان یک تهدید برای صلح و امنیت بین الملل خوانده شده است و اکیدا به ایران توصیه شده است که برای جلوگیری از بی ثبات سازی منطقه از خروج او از مرزهای ایران جلوگیری شود و او برای حفظ ثبات خاورمیانه باید در داخل ایران بماند. در دسامبر سال گذشته نیز سفیر آمریکا به عنوان یک عضو دائم در شورای امنیت سازمان ملل بار دیگر در گزارشی از نقض محدودیت سفر قاسم سلیمانی انتقاد کرد که به گفته او اقدامات سلیمانی منجر به سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز در کشورهای منطقه شده است. اما دولت آمریکا قرائت دیگری نیز از قاسم سلیمانی دارد قرائتی که مبنای آن منافع ملی کشور آمریکا است. در آوریل سال گذشته دولت دونالد ترامپ تمامیت سپاه پاسداران با تاکید ویژه بر شاخه برون مرزی آن یعنی سپاه قدس را به عنوان یک نیروی تروریستی شناسایی کرد. دولت آمریکا سپاه پاسداران را برای گسترش و طراحی ترور، کشتن سربازان آمریکایی و گروگان گیری پرسنل آنها در سراسر جهان در لیست گروه های تروریستی خود قرار داد. یکی از دلایل این شناسایی نیز نقش داشتن سپاه قدس در طرح ترور سفیر عربستان سعودی در خاک ایالات متحده بود که مجمع عمومی سازمان ملل نیز قبلا در جلساتش به صورت تلویحی ایران را مسئول طراحی این ترور معرفی کرده بود. از دیگر دلایل مهم شناسایی سپاه پاسداران بعنوان گروهی تروریستی، حمایت آن از گروه های تروریستی قبلا شناسایی شده عنوان شد. از نظر ایالات متحده سپاه قدس از گروه هایی نظیر کتائب حزب الله عراق، حزب الله لبنان، حوثی ها و چند گروه دیگر که آمریکا آنها را تروریستی معرفی کرده پشتیبانی میکرده است. اما ضابطه تروریستی شناخته شدن یک گروه چیست. میتوان شناسایی شورای امنیت سازمان ملل را در این زمینه معیار تلقی کرد. اساسا شورای امنیت سازمان ملل بالاترین مرجع حفظ صلح و امنیت بین الملل است. اما تا به امروز این شورا تنها دو گروه القاعده و طالبان را به عنوان گروه های تروریستی به رسمیت شناخته است که نام گروه های ذکر شده یا سپاه در آن دیده نمیشود اما میتوان گفت اعلام یکجانبه کشورها و اتفاق نظر آنها در تروریستی شناختن گروه ها جزو حقوق بین الملل عرفی است و معتبر شناخته میشود. از این رو برای مثال اتحادیه اروپا به عنوان یک نظام سیاسی معتبر و مرجع، لیستی از گروه های تروریستی را معرفی کرده است. یا برای مثال ایالات متحده به عنوان یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل لیست تروریسم دارد که تمام این لیست ها به لحاظ تاثیر گذاری کشورها و نیز جایگاه آنها در ارکان سازمان ملل میتوانند مهم و تاثیرگذار یا اساسا بی اهمیت تلقی شوند اما مهم اینکه شخص قاسم سلیمانی علاوه بر لیست تروریسم آمریکا، در لیست اشخاص تروریستی اتحادیه اروپا نیز جا داشت. بنابراین میتوان اینگونه جمع بندی کرد که شخص قاسم سلیمانی از منظر حقوق بین الملل و از نگاه عالی ترین مرجع حفظ صلح در جهان یعنی شورای امنیت سازمان ملل شخصی مضر به حال صلح بین الملل بود و ذیل ضمیمه ب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت او حق خروج از ایران را نداشت و مضافا اینکه از منظر سیاسی و نیز حقوق بین الملل عرفی او در لیست اشخاص تروریستی آمریکا، فرانسه و بریتانیا یعنی سه عضو از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت که این وزنه ترازو را به سمت تروریست بودن این شخص از منظر حقوق بین الملل سنگین میکند. گذشته از تمام اینها حمله حشدالشعبی به سفارت آمریکا در بغداد عملا تمام این فرضیات را به یقین تبدیل کرد و از آنجا که حشد الشعبی زیرنظر شخص قاسم سلیمانی فعالیت میکرد و به این دلیل که حمله به سفارتخانه ها نقض معاهده وین ۱۹۶۱ که یکی از منابع اصلی حقوق بین الملل محسوب میشود، استدلال مقامات رسمی آمریکا در کشتن قاسم سلیمانی به عنوان یک تروریست را بصورت قابل توجهی توجیه میکند.
تعریف ترور از منظر حقوق بین الملل
بر اساس قطعنامه ۴۹/۶۰ مجمع عمومی سازمان ملل به سال ۱۹۹۴ ترور اینگونه تعریف شده است: ترور به مجموعه اعمال مجرمانه ای اطلاق میشود که نتیجه اش گسترش ترس و وحشت در جامعه باشد. ده سال بعد قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تعریف دقیق تری از ترور ارایه کرد که دو عنصر داشت. عنصر مادی آن اقدام به کشتن، گروگان گیری و هر نوع عمل مجرمانه ای است و اما عنصر دوم و مهم تر آن یعنی عنصر معنوی، قصد شخص، کشور یا گروه انجام دهنده عمل برای گسترش ترور و ترس و یا، تهدید یا اجبار گروه، جمعیت یا کشور و دولتی برای انجام یا عدم انجام عملی است. لذا در قضیه قتل قاسم سلیمانی باید از نظر عنصر روانی دولت آمریکا باید یکی از این دو هدف را داشته باشد تا این عمل یک عمل تروریستی محسوب شود؛ یا باید برای گسترش ارعاب و ترس باشد و یا اجبار دولت یا حکومت ایران به انجام یا خودداری از انجام عملی. آنچه که مسلم قصد ایالات متحده بسط ترس و ترور نبوده آنگونه که قصد غالب گروه های تروریستی همین است؛ اما شاید عنصر دوم که همان اجبار یک دولت به انجام عمل مشخصی است بتواند شامل اقدام دولت ایالات متحده شود. اما باید عنصر مادی هم مدنظر قرار گیرد لذا در باب عنصر مادی آنچه دولت امریکا را از ارتکاب عمل تروریستی در این فقره مبری می کند بحث اقدام دفاعی پیش دستانه است. از نظر ژنرال میلی قاسم سلیمانی نقشه حمله به نیروهای نظامی آمریکایی در منطقه را طراحی کرده بود و قصد اجرای قریب الوقوع آن را داشت و با اشاره به سوابق تروریستی او، این مقام پنتاگون استدلال خود را به خوبی توجیه میکند که دفاع پیش دستانه برای حذف او و متوقف کردن برنامه های خرابکارانه اش لازم بود. نکته مهم این است که اساسا ایالات متحده و بریتانیا دو کشور مهمی هستند که از “رویکرد کارولین” در این زمینه طرفداری میکنند که دفاع پیش دستانه را زمانی که یک حمله قریب الوقوع از جانب دشمن در تدارک انجام است توجیه میکند. بنابراین وقتی مقام های نظامی ایالات متحده ادعا میکنند این یک دفاع پیش دستانه بوده، موضوع بصورت کامل از حیطه ترور خارج میشود و تحت مقررات حقوق بین الملل عرفی قرار میگیرد و به هیچ عنوان نمی توان نام ترور بر آن نهاد.
کانتکست قاسم سلیمانی
کشته شدن قاسم سلیمانی باید در کانتکست آن سنجیده و قضاوت شود. قتل قاسم سلیمانی بدون درنظر گرفتن سابقه فعالیت های مخرب او برای صلح و ثبات در منطقه و بدون درنظر گرفتن قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل برای محدودیت سفر او و نیز بدون در نظر گرفتن قرار داشتن نام او در لیست اشخاص تروریستی سه کشور از پنج عضو دائم شورای امنیت و مهمتر از همه طرح حمله او و گروه شبه نظامی زیر نظرش به سفارت امریکا ارزیابی ناقصی خواهد بود. اما با در نظر گرفتن تمام سوابق پیش تر مطروحه میتوان توجیه حقوقی سیاسی قوی برای این دفاع پیش دستانه در به قتل رساندن او در چارچوب حقوق بین الملل بدست داد.